در مسیر بلوغ احساسی _ عاطفی

مسیر

نوشته سوامی ودا بهاراتی

ذهن پاک، ذهنی شاد است. آیا شما ناراضی و ناراحت هستید؟ اکنون شما می ترسید صادقانه به پرسش اول پاسخ دهید، زیرا با تعریف – ذهن پاک، ذهنی شاد است – اگر اعتراف کنید که ناراضی هستید، بدین معناست که ناخالصی هایی در ذهن شما وجود دارد. ناراحتی یا درد، لکه ای بر ذهن است. آیا می خواهید میزان خلوص خود را بررسی کنید؟ تنها محتوای کلی افکار خود را مرور کنید. چند فکر شاد و چند فکر ناراحت دارید؟ چه میزان افکار خوشایند و لذت بخش و چه میزان افکار ناخوشایند و دردناک؟

ما دوست داریم خودمان را افراد بالغی قلمداد کنیم، اما متضاد با این بلوغ، همواره خود را در حال خشم و عصبانیت می بینیم. ما در حال حمل انواع کج خلقی ها هستیم، قابل مشاهده و غیرقابل مشاهده. اغلب آنها کج خلقی های نامرئی و غیرقابل مشاهده هستند و زمانی که نتوانیم آنها را درون خود نگه داریم، قابل مشاهده می شوند. اینها می‌توانند در قالب یک نوشتار پرازخشم یا اظهار نظری سبعانه خود را نشان دهند یا بر فرض مثال ضربه زدن به دیوار یا در خانه. تنها تعداد کمی از افراد، در واقع نزدیک‌ترین افراد به ما می‌دانند که ما این نوع عصبانیت‌ها را حمل می کنیم. مهم نیست چه نوع آرایش و نقابی روی صورت خود می زنیم، مهم نیست چه ظاهری را به دنیا نشان می دهیم، ما، خودمان را می شناسیم. و کسانی که با آنها روابط نزدیک داریم، می دانند که در ذهن ما چه می گذرد و چه فراز و نشیب هایی را بطور مداوم پشت سر می گذاریم.

آیا راهی برای دور زدن از این فراز و نشیب ها وجود دارد؟ بسیاری از مردم فکر می کنند، بله، راهی وجود دارد و آن، طریق چشم پوشی از جهان است. آنها استدلال می کنند که بله، تمامی معلمان روحانی می گویند چیزهای این دنیا مهم نیست. ما باید به دنبال دانش معنوی باشیم، باید انصراف دهیم و از دنیا کناره گیری کنیم.

یک روز در محضر استادم سوامی راما نشسته بودم و به سخنان ایشان گوش فرا می دادم. شخصی پرسید: “خب سوامی جی، در مورد انصراف به من بگو.” سوامی راما پاسخ داد: تو چه داری که از آن انصراف دهی؟ سوال کننده جوانی مجرد بود، بدون یک ریال در جیب و هیچ مسئولیتی.سوامی ادامه داد : برای انصراف باید خانه یا زن یا فرزند یا شهرت یا قدرت و یا ثروت داشته باشی. کدام یک از اینها را داری که می خواهی انصراف دهی؟ اول اینها را جمع کن و بعد بیا و در مورد انصراف با من صحبت کن.» از کسانی که چنین چیزهایی جمع کرده اند در مورد انصراف بپرسید زیرا آنها باید دو بار یا چهار بار در مورد انصراف فکر کنند.

انصراف از دنیا – به معنی ورای جهان رفتن- بالاترین شکل بلوغ روحی و عاطفی است. اما، در ذهن بسیاری از مردم مترادف با ترک تحصیل و ترک مسئولیت شده است، و همچنین شانه خالی کردن از مسئولیت‌های خلاقانه ای که از بدو تولد به ما داده شده است. انصراف را نباید با ترک مسئولیت ها و وظایف اشتباه گرفت. در واقع دستور به یک فرد معمولی این است که «بیرون برو و موفق شو»، نه برای ضعیف بودن، بلکه برای  خلق کردن و بخشیدن.

فرایند انصراف، فرایند عقب نشینی در خود و در عزلت نشینی انجام ندادن هیچ کاری نیست در حالی که ذهن به تمامی افکار و خواسته هایش ادامه می دهد. چه فایده ای دارد که مانند آن دو راهب باشیم که سکوت پیشه کردند، اما بر سر خوابیدن بر یک تخت کوچک کاه می جنگیدند؟ آنها در ظاهر از  ثروت، خانواده و خانه خود چشم پوشی کرده بودند، اما در واقع ز هیچ چیز چشم پوشی نکرده بودند. بسیاری از افرادی که از انصراف صحبت می کنند، تنها از مسئولیت های خود استعفا می دهند، نه انصراف. آنها فرار می کنند، فرار می کنند و دست از کار و مسئولیت های خود می کشند، اما همچنان همان محتوای عاطفی دردناک را در ذهن خود، حمل می کنند.

پس پاکسازی عاطفی، چگونه حاصل می شود؟

پاکسازی عاطفی و تحقق بلوغ احساسی و معنوی نه از طریق انصراف رخ می دهد و نه با پیروی از برخی فرمول‌ها و نسخه‌های سریع السیر و سرراست که اینگونه تعریف شود :  پروژه A برای این هفته؛ پروژه B برای هفته آینده؛ پروژه C برای هفته سوم؛ و غیره تا نه هفته دیگر من از نظر عاطفی و روانی، فردی بالغ خواهم شد. سپس می توانم نزد مرشد معنوی خود بروم و اینگونه بگویم: «اکنون از نظر عاطفی و روانی بالغ شده ام. مرا به سامادی می رسانی؟» هر بار که دست به چنین پروژه ای برای بهبود خود می زنیم، در نهایت در چنگال منیت و الگوی خود گرفتار می شویم.

ایگو، چیز بدی نیست؛ آن تنها یک تابع است، کارکردی ذهنی. این باعث می شود که بگوییم “من چیزی هستم.” اما وقتی نفس من را وادار می کند که بگویم من آن چیزی هستم که واقعا نیستم، آنگاه من، تبدیل به یک مانع می شود. بگذارید از آرزوها صحبت کنیم. ذهن، هوش، منیت، و کلیت ذهن، تمامی این چهار جنبه از شخص، درونی محسوب می شوند. آنها از وجود خود آگاه نیستند. تنها اصلی که دارای شعور است، ذات متعالی است، و آن ذات متعالی، پنهان است، زیرا حیات آن توسط این چهار جنبه دیگر، از جمله ایگو، پوشیده شده است.

این، مانند یک کیسه کاغذی قهوه ای رنگ است که با نور لامپ داخل آن روشن می شود. از خود نور ندارد. با این حال به نظر می رسد که کیسه کاغذی مقدار کمی روشنایی ایجاد می کند. یک فرد بی تجربه که تمامی امکانات علم و تمدن مدرن را نمی شناسد، با دیدن این نور ظاهری برای اولین بار، ممکن است بگوید: «اوه! شما یک کیسه کاغذی قهوه ای درخشان دارید.» او  اینگونه می‌اندیشد که کیسه کاغذی قهوه ای روشن شده است.

کیسه کاغذی قهوه ای همان ذهن و نفس و ایگو است که نور را از درون می بیند، نور را از ذات متعالی خود می بیند. این دیدن نور اغلب به اشتباه آگاهی است. در واقع این تنها ذات متعالی است که آگاهی دارد. اگر تنها ذات متعالی، آگاهی دارد، چگونه می توانم بفهمم که از نظر عاطفی و روحی بالغ شده ام؟

اگر افکار و احساسات دردناکی با شما باقی مانده است، پس هنوز کارماهایی دارید که باید برآورده شوند. چگونه متوجه می شوید که کارمای شما چه زمانی پرداخت شده است؟ چه زمانی می دانید که دیگر به هیچ کس در دنیا بدهی ندارید؟ وقتی تمامی کسانی را که عصبانی کرده اید آرام کنید، تا زمانی که هنوز همه را آرام نکرده باشید، عصبانیت در ذهنتان باقی می ماند. در فرآیند تسکین تمامی افراد، از نظر عاطفی خود را پاکسازی می کنید و به بلوغ می رسید. امکان ندارد انسان چیزی منفی را به محیط اطرافش ریخته باشد و پاک از آنجا دور شود.

پاکسازی عاطفی، چگونه بدون انصراف، بدون فرمول های سریع به دست می آید؟ روش آن مثل شستن لباس هاست. وقتی لباس های کثیف خود را برمی دارید، خودتان را به خاطر کثیف کردن آن ها قضاوت نمی کنید. اگر با لباس‌هایتان این‌طور رفتار می‌کنید، چرا با ذهنتان نیز اینگونه رفتار نمی کنید؟ با آن نیز همینگونه رفتار کنید. آیا وقتی دست‌هایتان را کثیف می‌بینید، احساس گناه می‌کنید و خودتان را محکوم می‌کنید که اجازه داده‌اید آنها کثیف شوند؟ «اینجا دوباره دستانم را کثیف کردم، هیچ‌وقت کار نمی‌کند. من خوب نیستم، همیشه دست هایم را کثیف می کنم.» آیا نسبت به کف خانه خود احساس گناه می کنید؟ “من قول داده بودم که کف خانه ام را تمیز نگه دارم، اما همچنان آن را کثیف می کنم. من تسلیم می شوم، دیگر هرگز آن را تمیز نمی کنم. آن هرگز نمی تواند تمیز بماند، غیرممکن است. من خوب نیستم.” البته شما چنین واکنشی نشان نمی دهید. وقتی کف خانه تان کثیف می شود، وقتی لباس هایتان کثیف می شود، وقتی پوست بدنتان کثیف می شود، آن را می روبید و می شویید و دوباره سرزنده شروع می کنید. چیزی که صمیمی ترین دارایی شماست، ذهن شماست، چرا حداقل با آن همان طور که با قلم مو رفتار می کنید رفتار نکنید؟ بعد از اینکه رنگ آمیزی تمام می شود، قلم مو پر از رنگ می شود و آن را در محلولی قرار می دهید تا تمیز شود. با ذهن خود نیز به همین روش رفتار کنید.

سوامی ودابهاراتی